به گزارش اول فای به نقل از ایلنا، احسان عبدیپور (نوازنده سرنا و سرپرست گروه «سورنای لرستان» در جشنواره فجر) درباره ورود ساز سرنا به ژانرهای مختلف موسیقی در کشورمان می گوید:
طی این سالها موفق شدهام با کمک دوستان ساز سرنا را در ژانرهای مختلف موسیقی بگنجانیم و اجرا کنم. این ساز مشکل کوک کردن داشت که خدا را شکر توانستیم این مشکل را نیز رفع کنیم تا در زمینه کوک نیز در کنار سایر سازهای اینچنینی قرار بگیرد. در واقع ما مانند ساز نی با استفاده از شابلنهای مختلف، سرناهایی را با کوکهای مختلف ساختهایم. قدیمترها هر نوازندهای برای خودش سرنایی داشت و هر کدام هم کوک خودش را داشت. خب نوازندگان در گذشته تفکر ارکستری نداشتند که بخواهند سرنا را در کنار سایر سازها در ارکستر قرار بدهند و این بسیار منطقی بود که کارشان با یک ساز سرنا راه بیافتد.
ساز سرنا یک ساز ملی محسوب میشود که مختص یک منطقه خاص نیست. از آذربایجان، کردستان، کرمانشاه، لرستان، ایلام، خوزستان، کرمان، بلوچستان، خراسان، استانهای شمالی و بسیاری از مناطق دیگر کشورمان ساز سرنا را در فرهنگ موسیقی خود دارند. در کشورهای دیگر نیز ساز سرنا وجود دارد و در واقع ساز سرنا یک ساز جهانی محسوب میشود که به آن پرداخته نشده است.
احسان عبدیپور درباره ویژگیها و جذابیتهای صوتی ساز سرنا برای آهنگسازانی که از آن در ژانرهایی مانند موسیقی کلاسیک ایرانی و پاپ استفاده کردهاند، گفت:
نوع صدادهی این ساز به دلیل قمیش دو زبانه کوچک و خاصی که دارد صدادهی کاملا شاداب و توام با انرژی بالایی است. ضمن اینکه این ساز در تمام اقوام ایرانی نیز ریشه دارد و به جرات میتوان گفت تمام اقوام ایرانی سرنانواز داشتهاند و دارند. در اکثر اقوام ایرانی نیز مانند قوم لر تمامی مراحل زندگیشان از تولد تا مرگ را با ساز سرنا تجربه کردهاند. یعنی وقتی یک کودک مثلا در خرم آباد متولد میشود این اتفاق را با اجرای ساز سرنا و دهل جشن میگیرند تا زمان فوت یک شخص که با موسیقی چمری و موسیقی سوگ به آن میپردازند ساز سرنا در تمام مراحل زندگی اکثر اقوام ما وجود داشته است. در واقع در ناخودآگاه بسیاری از آهنگسازان و مردم کشورمان ساز سرنا وجود دارد ما و نمیتوانیم این ساز را از ذهنشان پاک کنیم. وقتی سرنا میشنویم خود به خود به یاد لحظه سال تحویل، به یاد موسیقی بسیاری از نواحی مختلف، به یاد مرگ برخی از عزیزان، به یاد عروسی عزیزانمان، و به یاد بسیاری از خاطرات و گذشتهمان میافتیم و حس خوبی را برایمان به همراه دارد. سرنا همچنین به خاطر شخصیت سازیاش میتواند نقش خوبی را به عنوان سولیست ایفا کند به تمام این دلایلی که به آنها اشاره ردم امروزه بیشتر از سرنا به نسبت گذشته در ژانرهای مختلف استفاده میشود.
وی همچنین با انتاد از نوعی نگاه تعمیم پیدا کرده که تنها چند ساز موسیقی سنتی را ملی میداند گفت:
ما در حوزه سازهای بادی ایران بسیار ضعیف، کم توجه و کم تعداد ظاهر شدهایم. به جز «نی» ما کدام ساز بادیمان را به ارکسترها بردهایم؟ در سازهای بادی رنگین کمان بسیار زیبایی در اقوام مختلف ایران وجود دارد؛ اما ما کدام یک از این سازها را در کنار دست آهنگساز ایرانی نشاندهایم و از آن استفاده کردهایم؟ به جز ساز نی که به همت نایب اسدالله اصفهانی و استاد حسن کسایی به این جایگاه امروز رسیده روی کدام ساز بادی در ایران کار شده است؟ سازهای بادی چون دوزله، شمشال یا همان بلور، بالابان، دودوک، نی انبان، نی جفتی، شاخ و بسیاری دیگر سازهای بادی در مناطق مختلف ایران داریم. بخشی از این سازهای بادی از نظر عملی قابلیت ورود به دیگر ژانرهای موسیقی را نیز دارند. چرا برای این بخش از سازها هیچ کاری نکردهایم. بخشی از این غفلت به رسانههایی مانند صدا و سیما مربوط میشود که در معرفی و شناساندن این سازها کم کاری کردهاند؛ بخشی از این کم کاریها نیز به هنرمندانی بازمیگردد که گمان میکردهاند در برابر موسیقیهای دیگر از پیش شکست خورده هستند. این احساس از پیش شکست خوردگی باعث شده تا هیچ کاری انجام ندهیم.
ما از تمام دار دنیا فقط به تار و سنتور و سه تار بند کردهایم. به غیر از اینها ما فقط توانستهایم ساز نی را که یک ساز چوپانی بوده اصطلاحا از داخل آغول گوسفندها به داخل ارکستر بیاوریم. متاسفانه این اتفاق برای سازهای دیگر نیافتاده است و هنرمندان ما این جسارت و شجاعت را ندارند از دیگر سازهای نواحی مانند سرنا استفاده کند. سازهای نواحی ما با کمال تاسف حتی در چارچوب درسهای دانشگاهی نیست و کسی که مثلا سرنا مینوازد اصلا نمیتواند در دانشگاههای ایران با ساز خودش تحصیل کند. متاسفانه باید بگویم ما جزو آمار نیستیم.
همیشه با هیئت ژوری در دانشگاهها مشکل داشتهام و گفتهام به خدا ما لرها، ما کردها، ما بلوچها، ما خراسانیها، ما آذریها هم جزو ایران هستیم و موسیقیمان بخشی از موسیقی ایرانی محسوب میشود. چرا شما فقط موسیقی که به زبان فارسی اجرا میشود را فقط به عنوان موسیقی ایرانی قبول میکنید؟ وقتی ما زیر یک پرچم با هم زندگی میکنیم چرا باید موسیقی که جزو فرهنگ من است نمرهای در دانشگاه نداشته باشد؟ اصلا در چارچوب دانشگاهی ما چنین چیزی وجود ندارد. در دانشگاه از بین همه سازهای ایرانی ما مجبور هستیم فقط از بین تار، سه تار، سنتور، عود، کمانچه و نی حتما ساز انتخاب کنیم. چرا ما نباید موسیقی منطقه خودمان را در دانشگاه انتخاب کنیم و بر روی آن کنکاش کنیم؟ چرا وقتی دهها هزار نفر ردیف موسیقی دستگاهی ایران را کار کردهاند. من هم باید همین کار را انجام بدهم و از بقیه فرهنگهای موسیقایی متنوعی که در کشورمان وجود دارد غافل بمانم؟
وی ضمن انتقاد از نادیده گرفتن رپرتوار گسترده موسیقی نواحی در کشورمان گفت:
دهها هزار نفر ردیف موسیقی دستگاهی ایرانی را کار کردهاند و هر روز نیز باز بر این روش تاکید میشود و در مقابلش موسیقیهای کردی، بلوچستانی، خراسانی، لری، گیلکی، آذری، ترکمنی و غیره دارند به راحتی از بین میروند و موزهای میشوند. هیچکس شیرمحمد اسپندار، شاهمیرزا مرادی، علیرضا حسینخانی، قاله مره، بهمن علاءالدین، رضا سقایی و سایر بزرگان بیتکرار موسیقی نواحی مختلف ایران را نمیشناسد؛ اینها واقعیتهای موسیقی هستند. برایم تلخ است بگویم موزیسین برجسته کشورمان با افتخار به سراغ ژیوان گاسپاریان هنرمند ارزشمند ارمنستانی میرود و او را کنار دست خودش قرار میدهد و این در حالی است که شیرمحمد اسپندار بزرگ مرد دونلینواز کشورمان در روستایی دور افتاده در سیستان به طرز بسیار سختی گذران زندگی میکند و هیچکس برای اجرا به سراغاش نمیرود.
این سرنوشت بسیار تلخ همه بزرگان موسیقی نواحی ایران است؛ بزرگانی که وقتی برای مثال به فرانسه میروند و به اجرا میپردازند به آنها دکترای افتخاری داده میشود و جهان از وجود چنین میراث عظیمی حیران میماند و القابی مانند مروارید اقیانوس را به شاهمیرزا مرادی میدهند. من واقعا کوچکتر از آن هستم که درباره بزرگان موسیقی کشورم انتقادی داشته باشم اما این واقعیت است که وقتی استاد گاسپاریان را با افتخار به ایران میآورند شیرمحمد اسپندار در زمینهای کشاورزی در سختترین شرایط زندگی میکند. تا زمانی که همین اساتید موسیقی نواحی توان کار کردن دارند آنها را معرفی نمیکنیم و برنامهای برای گنجینه بزرگ موسیقی نواحیمان نداریم اما به محض اینکه این بزرگان میمیرند یا از کار افتاده میشوند برایشان در تالار وحدت بزرگداشت میگیریم و با دو عدد ربع سکه یا نیم سکه بهار آزادی سر و ته قضیه را هم میآوریم.
وی همچنین عنوان کرد:
همین غفلتها باعث شده که امروز بیکیفیتترین و بیمحتوایترین موسیقیها سالنهای چند هزار نفری را روزها و شبهای متولی پر میکنند و باز هم جامعه تشنه این موسیقیهای نازل از نظر کیفیت است. نکته تلخ اینکه کسانی که همین سالنها را پر میکنند از میان تمام اقوام کشورمان هستند که موسیقی مناطق خودشان را اصلا نمیشناسند. آنقدر موسیقی نواحی را از نگاهها و گوشهای همین مردم مسئولان رسانه پنهان کردند تا امروز کارمان به اینجا کشیده است. کسانی که در همین تلویزیون و رادیوی کشورمان برای تیتراژها و موسیقیهای فیلم و برنامههای مختلف و پر بیننده تصمیم میگیرند خواهان انتشار چنین موسیقیهای بیکیفیتی هستند و یک خواننده را که شاید یک سال هم فعالیت موسیقی نداشته یک شبه به شهرتی میرسانند و چنان در تمام شبکهها آثارش را در بوق و کرنا میکنند که توی گوش و ناخودآگاه مردم جای خودش را باز کند و سلیقه مردم به سمتش گرایش پیدا میکند؛ این کار میشود تمام جریان سلیقهسازی صدا و سیما در کشورمان. یک «موسیقی ساده شده» و نازل با ریتم شش و هشت که هیچ تفکری پشت آن نیست و قرار هم نیست تفکری را در ذهن مردم ایجاد کند و فهمی از شعر حافظ یا سعدی یا حتی شعرای بزرگ معاصر ما را به مردم عرضه کند زمزمه تمام مردم میشود. پربینندهترین برنامههای تلویزیونی کشورمان میشود جایی برای پرتاب یک خواننده که کمتر از یک سال در موسیقی تحصیل کرده به سمت شهرت آنچنانی، در حالی که شیرمحمد اسپندار و امثال او با تمام گنجینههایشان حتی به اندازه یک دقیقه در یک برنامه پرت نیز سهمی از تلویزیون کشورشان نداشتهاند و ندارد. باور کنید اگر همین تیتراژهای سریالها و فیلمها و برنامهها را در اختیار موسیقی نواحی نیز قرار بدهند آن وقت ببینید چه اتفاقی در سلیقه مردم روی میدهد.